سوالات ماها یوگا
نویسنده:
Moonshine تاریخ:
دوشنبه, 28 ژانویه 2019 موضوع :
آگاهی, تمرینات معنوی, راه عرفان, صفحه اصلی, مدیتیشن |
دیدگاهها برای سوالات ماها یوگا بسته هستند
«ام تات سات»
SAT TAT OM
● مقدمّه
این کتاب، تحت عنوان «من کیستم؟»، بارها منتشر گردیده است. «شری رامانا ماهاریشی»، خود تمایل چندانی به نوشتن کتاب نداشت، ولی کتاب ها و نشریّات بسیار متعدّدی، از سوی کسانی که سالها با «رامانا ماهاریشی» بوده و از محضر او فیض برده اند و به درجات بالای آگاهی و روشن بینی رسیده اند، منتشر شده است. در بعضی از نشریّات سؤال و جواب ها بطور ضمنی در متن کتاب آمده است.
در این کتاب، سؤالات و جواب های ۲۸ گانه، بطور مجزّا مطرح و پاسخ داده شده اند. نویسنده این کتاب که تحصیلاتش در رشته فلسفه بوده، سؤالات موجود را در زمینه یافتن خویش مطرح نموده است.
«شری باگاوان رامانا ماهاریشی»، از او خواسته اند تا سؤالات را بصورت نوشته مطرح نماید.
در طیّ این سؤال و جواب ها، «رامانا ماهاریشی»، بطور روشنی نشان می دهند که مستقیم ترین راه برای رسیدن به روشن بینی و رهائی، بررسی یافتن خویش، و با طرح سؤال «من که هستم»، می باشد.
● پیش گفتار
موجودات زنده همواره در آرزوی داشتن شادی هستند و از فکر مواجهه با مشکلات فراری اند.
در هر انسانی عشق بینهایتی نسبت به خویش موجود است و شادی تنها انگیزه عشق می باشد.
برای داشتن خوشحالی، شادی و احساس خوشبختی که طبیعت هر انسانی است، ضروری است تا فرد خویش را بشناسد.
این شادی و خوشحالی در خواب عمیق تجربه می شود، زیرا در خواب عمیق فکر و ذهن وجود ندارد. توضیح اینکه افکار تشکیل دهنده ذهن هستند و اولّین فکری که در ذهن پیدا می شود، فکر مربوط به «من»، می باشد.
دانش ارائه شده در این کتاب، که از سوی «گورو ـ رامانا ماهاریشی»، می آید راه رسیدن به این شادی را در طیّ بیداری نشان می دهد. این راه که بر اساس «جستجو برای یافتن خویش»، و با طرح سؤال «من که هستم؟»، می باشد، اساسی ترین و نهائی ترین راه برای رسیدن به شادی مطلق و روشن بینی است. اگر روش موجود در این کتاب، بطور مداومی پیگیری شود، سایر افکار از بین می روند و بالاخره روزی فرا می رسد که فکر مربوط به «من»، نیز از بین می رود و «خویش»، بصورت آزاد متجلّی می گردد. باین ترتیب شناخت کاذب از «خویش»، تلقّی می نماید پایان می پذیرد. بدیهی است که این تکنیک روش چندان آسانی نیست ؛ ولی کسانی که زمینه قوی دارند و مهارت لازم برای تمرکز را پیدا کرده اند و با این روش ها ذهن ارام تری دارند و مهارت لازم برای تمرکز را پیا کرده اند، در این تکنیک موّفق خواهند بود.
پس از چه مدّت فرد به مرحله نهائی می رسد، نیز بر حسب هر فرد و زمینه او و اینکه تا چه حدّ نزدیک می باشد متفاوت خواهد بود.
با طرح سؤال «من که هستم؟»، سایر افکار نگذارد ؛ بلکه به طرح سؤال بعدی بپردازد که «این افکار به ذهن که آمده اند؟». جواب خواهد بود به ذهن «من». و مجدّداً سؤال مطرح شود : «من که هستم؟».
با سؤال مکرّر، ذهن به منشأ خود باز می گردد و از سرگردان ماندن در افکاری که زائیده ذهن است جلوگیری می شود.
با تمرین مداوم، افکار متفرّقه از بین می روند و خودشناسی تحقّق می پذیرد.
جزئیات این تکنیک، در طیّ سؤال و جواب ها و قسمت مربوط یه تکنیک کاملاً روشن شده است.
این کتاب و تکنیک آن، اساس دانش و تعلیمات «رامانا ماهاریشی»، می باشد.
● «من که هستم؟»
▪ سؤال ۱ : من که هستم؟
ـ ج: جسم که از هفت «هومور» تشکیل شده نیستم.
۵ عضو حسّی (حواسّ پنجگانه) : شنوائی (شنیدن)، بینائی (دیدن)، چشائی (چشیدن)، لامسه (لمس کردن)، بویائی (بوئیدن)، نیستم.
۵ عضو حرکتی : گویائی (صحبت کردن)، حرکتی (راه رفتن)، چسبیدن، دفع (دفع ادرار، مدفوع، عرق …) و تولیدمثل، نیستم.
۵ عضو حیاتی : هوا، پرانا، برای تنفّس و غیره، نیستم.
ذهن که تفکّر می کند، نیستم.
▪ سؤال ۲ : اگر هیچ یک از عوامل فوق نیستم، پس چه هستم؟
ـ ج : پس از رد کردن تمام موارد فوق و اینکه من هیچیک از موارد بالا نیستم، تنها چیزی که باقی خواهد ماند، آگاهی است. آنچه من هستم آگاهس است.
▪ سؤال ۳ : طبیعت آگاهی چیست؟
ـ ج : طبیعت آگاهی : هستی، آگاهی و شادی است (سات، چیت، آناندا.
▪ سؤال ۴ : چه زمانی موفّق به درک خویش (خود بزرگ ؛ خود واقعی)، خواهیم شد؟
ـ ج : زمانی که دنیا به آن صورتی که می بینیم، از نظرمان محو شود.
▪ سؤال ۵ : آیا ممکن نیست، در حالیکه دنیا را به صورتیکه هم اکنون می بینیم و واقعی می پنداریم، به درک «خویش» نائل گردیم؟
ـ ج : خیر
▪ سؤال ۶ : چرا؟
ـ ج : بیننده (خویش ؛ خودبزرگ)، و چیزی که می بینیم (دنیا)، مانند مثال طناب و مار هستند :
همچنان که در تاریکی، طناب را بصورت مار می بینیم و البتّه وحشت می کنیم و با آوردن نور و تابش آن به اشتباه خود پی می بریم.
در تاریکی جهالت نیز، دنیا را بصورت واقعی می بینیم.
در پرتور نور آگاهی، کاذب دنیا برایمان روشن می شود و در نتیجه به شناخت خویش (خودیابی)، نائل می گردیم.
بنابراین خودشناسی فقط زمانی میسّر می شود که کاذب بودن دنیا برایمان روشن شده است.
▪ سؤال ۷ : چه زمانی دنیا از نظرمان محو می شود؟
ـ ج : زمانی که ذهن که عامل شناسائی ها و فعالیّت ها است آرام شود.
▪ سؤال ۸ : طبیعت ذهن چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان ذهن خوانده می شود، قدرت غریب و سرگردانی است که در «خودبزرگ» (خویش)، وجود دارد. ذهن موجب پیدایش همه تفکّرات است. خارج از تفکّرات، چیزی بعنوان ذهن وجود ندارد. بنابراین طبیعت ذهن، تفکّر است. خارج از تفکّرات، موجودیّت جداگانه ای بعنوان دنیا وجود ندارد.
در خواب عمیق، تفکّر وجود ندارد ؛ بنابراین دنیائی وجود ندارد. در حالت بیداری و رؤیا، تفکّر وجود دارد ؛ بنابراین دنیا وجود دارد. بهمان نحو که عنکبوت موادّی را بصورت تار به اطراف خود می تند و سپس آن را بدرون خود می کشد، ذهن نیز دنیا را به بیرون از خود تراوش می کند و سپس مجدّداً آن را به درون خود می آورد.
زمانی که ذهن از «خودبزرگ»، خارج می شود دنیا شکل می گیرد و ظاهر می شود. بنابراین زمانی که دنیا بصورتیکه آن را واقعی می بینیم، ظاهر می شود، «خودبزرگ» ناپدید می گردد و زمانی که «خودبزرگ»، پدیدار می گردد، دنیا ناپدید می شود.
اگر فردی بصورت مداوم در ذهن خود به جستجو بپردازد، ذهن پایان می یابد و «خودبزرگ» را باقی می گذارد.
آنچه بعنوان «خودبزرگ» خوانده می شود، «آتمان» نام دارد.
ذهن همیشه وابسته به چیز درشتی است و نمی تواند بتنهائی باقی بماند. ذهن به اسامی دیگری مانند «جسم ظریف»، «روح»، (جیوا) نیز خوانده می شود.
▪ سؤال ۹ : روش جستجو برای درک طبیعت ذهن چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان «من»، در بدن پدیدار می شود، ذهن خوانده می شود. اگر کسی بررسی کند که فکر مربوط به «من»، از کجا سرچشمه می گیرد؟ پی خواهد برد که این تفکّر از قلب سرچشمه می گیرد.
بنابراین منشأ ذهن قلب است. حتّی اگر فردی بطور پیگیر، در مورد «من، من» سؤال کند به قلب راهنمائی خواهد شد. «فکر مربوط هب من» اولّین فکری است که در ذهن پدیدار می گردند ؛ بهمان نحو که بعد از اوّلین ضمیر (من)، ضمائر دوّم (تو) و سوّم (او)، پدیدار می شوند. بدون ضمیر اوّل، ضمائر دوّم و سوّم وجود نخواهند داشت.
▪ سؤال ۱۰ : چگونه می توان ذهن را ساکت کرد؟
ـ ج : با جستجو و طرح این سؤال : «من کیستم»؟
فکر «من کیستم؟»، سایر افکار را از بین می برد ؛ به مانند چوب بلندی که برای بهم زدن آتش بکار می رود و خود این چوب نیز در انتها همراه با هیزم های موجود در خرمن آتش سوخته خواهد شد و باین ترتیب خودیابی، تحقّق می پذیرد.
▪ سؤال ۱۱ : چگونه می توان فکر «من کیستم؟»، را بطور دائم نگه داشت؟
ـ ج : وقتی افکار متفاوتی پدیدار می شوند، می بایستی فرد آنها را تعقیب نکند. بلکه سؤال نماید : این افکار برای چه کسی آمده است»؟
جواب این است : «برای من». سپس سؤال نماید «من کیستم؟».
باین ترتیب ذهن به منشأ خود باز می گردد و آرام می شود.
با پیگیری و تکرار این روش بعد از هر فکر، ذهن مهارت لازم را بدست می آورد که در منشأ خود باقی بماند.
ذهن ظریف است. وقتی از طریق مغز و اعضاء حسّی، به خارج متوجّه می شود، فرم ها و اشکال بزرگ ظاهر می شوند. زمانی که در منشأ خود (قلب)، باقی می ماند فرم ها و اشکال محو می گردند.
نگهداری ذهن را در منشأاش (قلب)، «رفتن به درون»، و رفتن ذهن به خارج را «اکسترنالیزیشن»، می نامند.
بنابراین در زمانی که ذهن در قلب باقی می ماند، «من»، که منشأ افکار است ناپدید می شود و «خودبزرگ»، که همیشه وجود دارد، نورافشانی می کند. اگر آنچه فردی انجام می دهد، بدون خودخواهی (منیّت) انجام شود، همه چیز با ماهیّت خدائی ظاهر خواهد شد.
▪ سؤال ۱۲ : آیا روش های دیگری برای آرام کردن ذهن موجود نیست؟
ـ ج : روش مناسب دیگری وجود ندارد. اگرچه با روش های دیگر ظاهراً ذهن کنترل می شود، ولی مجدّداً به فعالیّت باز می گردد. از طریق کنترل تنفّس تحت کنترل است و بمحض اینکه تمرین تمام می شود و تنفّس بحالت عادّی بر می گردد، ذهن نیز به فعالیّت باز می گردد و به پراکندگی قبلی خود ادامه می دهد.
منشأ ذهن و تنفّس، هر دو یکی است. همچنین طبیعت ذهن فکر می باشد که نشانه خودخواهی (منیّت)، است و خودخواهی از فکر مربوط به «من»، سرچشمه می گیرد.
بنابراین وقتی که ذهن آرام می شود، تنفّس کنترل می گردد و زمانی که تنفّس کنترل می گردد، ذهن آرام می شود.
ولی در خواب عمیق، گرچه ذهن آرام می شود، ولی تنفّس قطع نمی گردد و این بخاطر لطف خداوند است، تا بدان به فعالیّت خود ادامه دهد و نیز دیگران فرد را مُرده نپندارند.
در بیداری و سامادی، وقتی که ذهن آرام می شود، تنفّس کنترل می گردد. تنفّس فرم قابل روئیت ذهن است.
تا زمان مرگ، ذهن ادامه تنفّس در بدن را حفظ می کند و هنگامی که بدن می میرد، ذهن متوقّف می شود و بهمراه خود، تنفّس را نیز متوقّف می سازد. بنابراین تمرین مربوط به کنترل تنفّس، فقط برای آرام ساختن ذهن است، و ذهن را بکلی از بین نمی برد.
بهمین نحو، مدیتیشن بر اشکال مختلف خداوند و تکرار مانتراها، امساک در غذا خوردن و غیره … فقط روش های کمکی برای آرام کردن ذهن می باشند.
خصوصیّت ذهن پراکندگی و سرگردانی است. مانند زمانی که فیلی را کمک زنجیری به ستونی می بندند ؛ زنجیر فقط موجب می گردد که فیل نتواند از اطراف ستون فاصله زیادی بگیرد، همین و بس.
تکرار مانتراها نیز ذهن را در حوالی و حول و هوش مانترا، بصورت متمرکز و کنترل شده نگه می دارد.
زماین که ذهن پراکنده است و افکار زیادی از ذهن می گذرد، هر فکری ضعیف است. وقتی افکار حلّ می شوند، ذهن متمرکز و قوی می گردد. برای چنین ذهن متمرکزی، روش «ماهایوگا» (بررسی برای یافتن خویش)، بسیار آسان می شود.
از بین روش های پرهیزی، توجّه به مسئله غذا : خوردن غذاهای ساده، طبیعی، تازه و پاک، غذاهای گیاهی و لبنیّات، به میزان متعادل، بهترین روش می باشد و موجب می شود تا کیفیّت طبیعی و بی آلایش ذهن بالا رود و پیشرفت در روش «ماهایوگا» سریعتر گردد.
▪ سؤال ۱۳ : افکار که بقایای تأثیرات زندگی هستند را پایانی نیست ؛ بهمان نحو که امواج اقیانوس را پایانی نیست. چه زمانی همه افکار منهدم می شوند؟
ـ ج : بتدریج که «مدیتیشن» بر خویش، از طریق «جستجو در خویش»، شدّت می گیرد، افکار منهدم می شوند.
▪ سؤال ۱۴ : آیا ممکن است که باقیمانده تأثیرات و تأثرات گذشته که از قرن قبل در ذهن باقی مانده اند، حلّ شوند و فرد در آگاهی خالص، باقی بماند؟
ـ ج : بدون نگهداشتن ذهن بحالت تردید و بدون طرح این سؤال که آیا ممکن است، یا ممکن نیست؟ می بایستی فرد بطور پی گیر و مداومی مدیتیشن بر «خویش»، را ادامه دهد. حتّی اگر فرد گناهان بزرگی را مرتکب شده است، می بایستی این نگرانی و غمخواری و فکر درباره اینکه من گناهکارم و چگونه می توانم رهائی یابم، را کاملاً رها نماید و بطور پی گیری بر «خویش»، تمرکز کند. باین ترتیب مطمئناً موفّق خواهد شد. دو ذهن که یکی خوب و دیگری بد باشد وجود ندارد و فقط یک ذهن وجود دارد ؛ ولی باقیمانده خاطرات و تأثیرات مربوط به گذشته، خوب و بد هستند. وقتی ذهن تحت تأثیر افکار و تأثّرات خوب قرار دارد، خوب ؛ و زمانی که تحت تأثیرات و افکار ناخوشایند قرار دارد، بد خوانده می شود.
ضروری است که فکر را نگران مسائل دنیوی و مشکلات دیگران ننمائیم. نگران شدن کمکی به حلّ مسائل نمی کند. اگر می توانیم که عملاً به دیگران کمک کنیم، از هیچ کمکی دریغ ننمائیم ؛ در غیر اینصورت، با نگران شدن کمکی به دیگران نکرده ایم و فقط بخودمان لطمه زده ایم.
هر قدر که دیگران بد باشند، ضروری است که احساس انزجار و نفرت نسبت به آنها نکنیم. «امیال» و «انزجار و تنفّر» دو موضوعی هستند که می بایستی از آنها پرهیز نمود.
هر چیزی که فرد به دیگری می دهد، در واقع به خویش می دهد. اگر این حقیقت را درک کنیم، از هیچ خوبی به دیگران مضایقه نخواهیم کرد.
وقتی فردی به درجه بالائی می رسد، همه به درجه بالا می رسند. وقتی ذهن فردی آرام می شود، ذهن همه آرام می شود و بر عکس وقتی یک نفر منقلب و برآشفته می شود، ذهن همه منقلب و برآشفته می شود.
بدرجه ای که با تواضع رفتار نمائیم، بهمان درجه نتیجه خوب دریافت خواهیم کرد. اگر ذهن آرام شود، فرد می تواند در هر جائی از دنیا زندگی کند.
▪ سؤال ۱۵ : تا چه مدّت تکنیک «بررسی در خویش» را پیگیری نمائیم؟
ـ ج : تا زمانی که تأثّرات و تأثیرات اشیاء و اتّفاقات گذشته در ذهن ما موجود است.
با پیدایش افکار در ذهن، ضروری است که بلافاصله بکمک تکنیک «بررسی در خویش»، به از بین بردن آن افکار اقدام شود و این کار می بایستی تا رسیدن به «خویش»، ادامه یابد. تا زمانی که این افکار وجود دارند، موجب اغتشاش در ذهن می شوند و با منهدم کردن این افکار، به نتیجه مورد نظر خواهیم رسید.
▪ سؤال ۱۶ : طبیعت «خویش» (خودبزرگ)، چیست؟
ـ ج : در واقع تنها چیزی که وجود دارد، «خویش» (خودبزرگ ؛ آتما)، است.
دنیا، روح فردی و خدا، هر سه، در «خویش»، وجود دارند و هر سه، در یک زمان پدیدار یا ناپدید می شوند.
«خویش»، را در جائی می یابیم که «من و منیّت» وجود ندارد. این محلّ «سکوت»، خوانده می شود.
«خودبزرگ»، آتما و خدا، هر سه، یکی هستند.
▪ سؤال ۱۷ : آیا همه چیز کار خدا نیست؟
ـ ج : همچنانکه طلوع خورشید بطور خودبخود و بدون سعی و خواسته ای از طرف خورشید انجام می گیرد و سنگ آتش در حضور خورشید آتش ایجاد می کند ؛ در حضور خورشید گل ها شکفته می شوند و آب تبخیر می شود ؛ انسان ها کارهای روزانه خویش را انجام می دهند و سپس با غروب خورشید استراحت می کنند.
و همچنانکه در حضور آهن ربا، بُراده های آهن و سوزن جذب می شوند.
به همین ترتیب با حضور خداوند، روح انسان ها تحت تأثیرات کیهانی و الهی، در انطباق با کارمایشان به فعالیّت مناسب خود ادامه می دهد و سپس استراحت می نماید.
خداوند تحت تأثیر هیچ نیروی مُحرکّی نیست و هیچ کارمائی خداوند را به خودش وابسته نمی کند. بهمانگونه که آنچه که در جهان می گذرد، خورشید را تحت تأثیر قرار نمی دهد و شایستگی یا عدم شایستگی چهار عنصر (آب، خاک، آتش و باد)، بر فضای لایتناهی بی اثر است.
▪ سؤال ۱۸ : از بین انسان های برگزیده، خوب و پر اخلاص، که از همه برتر و عالی تر است؟
ـ ج : هر کس که خود را در اختیار «خودبزرگ» که خداوند است قرار دهد. مفهوم خود را در اختیار خداوند قرار دادن این است که بطور دائم در «خودبزرگ» باقی بماند و جائی را برای پیدایش افکار باقی بگذارد.
اگر همه چیز را به خداوند واگذار کنیم، خداوند ترتیب همه چیز را خواهد داد.
خداوند قدرت بزرگی است که موجب چرخش کلّ آفرینش و جهان است، پس چرا ما خود را به او نسپاریم و با افکار مختلف، از قبیل چه باید بکنم؟ و چگونه؟ و چه نباید بکنم؟ و چگونه، بطور دائم خود نگران و آشفته نمائیم.
مثال زیر روشن کننده خوبی برای این مطلب است :
وقتی فردی در ترن سوار می شود، همه بسته های خود را روی زمین یا جای مناسبی که برای این کار در نظر گرفته شده است، می گذارد و با خیال راحت استراحت می کند و سه چیز را به راننده ترن می سپارد و مطمئن است که وقتی ترن به مقصد رسید، بسته های او نیز با ترن بهمراه او حمل شده اند و هیچ فرد عاقلی بفکر اینکه در درون ترن بسته هایش را روی سرش یا دستهایش حمل کند، تا آنها را زودتر به مقصد برساند نیست.
▪ سؤال ۱۹ : عدم وابستگی چیست؟
ـ ج : بمحض اینکه افکار پیدا می شوند، ضروری است که فرد آنها را کاملاً از بین برده برده و و ریشه کن نماید، بطوری که چیزی از آن باقی نماند.
این را عدم وابستگی می نامند.
بهمان نحو که غوّاص سنگی را به کمر خود می بندد تا بتواند به ته اقیانوس برود و مروارید صید نماید، هر کس می باید به کمک تکنیک، به عمق وجود خود برود و مروارید وجود «خویش» را بدست آورد.
▪ سؤال ۲۰ : آیا برای «خدا» و «گورو» میسّر نیست که موجب رهائی روح شوند؟
ـ ج : خدا و «گورو»، فقط راه رهائی را نشان می دهند، ولی خود بخود موجب رهائی روح نمی شوند.
در واقع خدا و «گورو» متفاوت نیستند و همانطور که وقتی صیدی به دهان پلنگ بیفتد، راه فراری ندارد، کسانی نیز که سعادت لازم را داشته و به خدا و «گورو» نزدیک شده اند، توسّط خدا و «گورو»، کمک خواهند شد و گم نمی شوند. با اینهمه ضروری است که هر فرد شخصاً تلاش لازم را برای رهائی روح، از راههائی که توسّط خدا و «گورو»، به او نشان داده شده است بنماید.
هر کس خود را با چشم درونی دانش که با او داده شده می شناسد، نه با چشم دیگری. آیا خداوند نیازمند آینه ای است تا به او نشان داده شود که او خداست؟
▪ سؤال ۲۱ : آیا برای کسی که تشنه رهائی است، دانستن طبیعت اشکالاتش ضروری می باشد؟
ـ ج : درست مانند کسی که می خواهد کیسه زباله ای را به دور بیزد و دانستن محتوای زباله ضرورتی ندارد، بهمین نحونیز برای کسی که می خواهد خویشتن (خودبزرگ)، را بشناسد، دانستن تعداد یا طبیعت اشکالاتش ضروری نیست. فقط کافی است تا همه اشکالات را که موجب پوشاندن خودبزرگ می شوند، بنحوی که توضیح داده شده است به دور بریزیم.
دنیا را می بایستی مشابه رؤیائی در نظر گرفت.
▪ سؤال ۲۲ : آیا تفاوتی بین بیداری و رؤیا وجود ندارد؟
ـ ج : بیداری طولانی و رؤیا کوتاه است. غیر از این اختلافی بین آنها موجود نیست.
بهمان نحو که وقایع در زمان بیداری واقعی بنظر می رسند، وقایع رؤیا نیز در زمان رؤیا واقعی بنظر می رسند. در زمان رؤیا، ذهن بدن دیگری را بخود می گیرد. در دو حالت بیداری و رؤیا، افکار، اسامی و اشکال، بطور متناوب اتفّاق می افتند.
▪ سؤال ۲۳ : برای کسانی که تشنه رهائی هستند، آیا خواندن کتاب هائی در این زمینه مفید است؟
ـ ج : تمام کتاب هائی که در این زمینه هستند، می گویند که جهت رهائی باید فکر آرام شود. بنابراین خلاصه تعلیمات آنها این است که باید ذهن آرام شود. همینکه این واقعیّت درک شود، احتیاج به خواندن بی پایانی نیست.
برای آرام کردن ذهن، ضروری است تا فرد به بررسی در ردون خویش بپردازد و دریابد که «من بزرگ» چیست؟
چگونه می توان این را در کتاب تحقیق نمود؟
برای شناختن «خودبزرگ خویش»، ضروری است که فرد آن را با چشم دانائی و بصریت خویش بشناسد.
«خودبزرگ»، در درون ۵ لایه قرار دارد، ولی کتاب ها خارج از این ۵ لایه هستند. برای رهائی، ضروری است تا ۵ لایه دور انداخته شود.
بنابراین جستجوی خویش (خودبزرگ)، از طریق کتاب بی ثمر است.
در آخرین مراحل، زمانی فرا می رسد که فرد آنچه را که آموخته است، باید بفراموشی بسپارد.
▪ سؤال ۲۴ : خوشحالی چیست؟
ـ ج : خوشحالی، طبیعت «خودبزرگ» (خویش)، است.
خوشحالی و خودبزرگ، از هم متفاوت نیستند.
خوشحالی در هیچ شیئی در دنیا موجود نیست. ما بدلیل جهالت خود تصوّر می کنیم که با داشتن اشیاء خوشحال خواهید شد. در حالیکه وقتی ذهن به خارج می رود، ناخوشحالی را تجربه می کند.
دلیل خوشحالی ذهن با بدست آوردن اشیاء این است که، وقتی خواسته اش برآورده شد بدرون «خویش» باز می گردد و در درون «خویش»، شادی و خوشحالی مربوط به «خودبزرگ»، را تجربه می کند.
بهمین ترتیب در مرحله خواب، سامادی، بیهوشی و زمانی که اشیاء دلخواه بدست آمده، یا مسائل ناخوشایند، رفع شده اند، ذهن بدرون «خویش»، باز می گردد و شادی مربوط به «خودبزرگ»، را تجربه می نماید. بنابراین ذهن بطور دائم، خستگی ناپذیر، مرتّباً و متناوباً، به خارج از «خویش»، می رود و به «خویش»، باز می گردد.
بودن در سایه درخت دلپذیر و خوشایند است ؛ بودن در آفتاب داغ طاقت فرساست. فردی که در آفتاب سوزان بوده است، با پناه بردن به سایه درخت احساس خنکی مطبوعی می نماید. مسلّماً فردی که مرتّباً از آفتاب داغ به سایه درخت و از سایه درخت به آفتاب داغ می رود، آدم عاقلی نیست. فرد عاقل بطور مرتّب در سایه باقی می ماند.
بهمین ترتیب ذهن انسانی که واقعیّت را درک رکده است، بودن در «خویش» (خودبزرگ)، را رها نمی کند.
برعکس، ذهن فرد جاهل در جهان سرگردان است و احساس ناخوشبختی می کند و فقط برای مدّت بسیار کوتاهی به درون «خویش»، باز می گردد تا شادی را تجربه کند.
در حقیقت آنچه به عنوان دنیا خوانده می شود، فقط زائیده فکر است.
وقتی دنیا در نظرمان ناپدید می شود (مثال : وقتی که فکر وجود ندارد)، ذهن شادی را تجربه می نماید و وقتی فکر باز می گردد و ذهن دنیا را تجربه می کند، احساس ناخوشبختی نیز باز می گردد.
▪ سؤال ۲۵ : عقل، بصریت و روشن بینی چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان عقل، بصریت و روشن بینی خوانده می شود، باقی ماندن در سکوت است.
باقی ماندن در سکوت، تجربه ذهن در «خودبزرگ»، می باشد.
تله پاتی، دانستن اتّفاقات گذشته، حال، آینده و روشن دیدن.
«عقل، بصیرت و روشن بینی»، نمی باشد.
▪ سؤال ۲۶ : چه رابطه ای بین نداشتن امیال و عقل وجود دارد؟
ـ ج : نداشتن امیال، عاقل بودن است. نداشتن امیال و عاقل بودن هر دو یکی هستند.
مفهوم نداشتن امیال، جلوگیری از برگشتن ذهن بسوی اشیاء است.
مفهوم عقل، عدم پیدایش اشیاء است.
بعبارت دیگر، عدم جستجو برای آنچه که غیر از «خویش» (خودبزرگ)، می باشد را نداشتن امیال یا «عدم وابستگی»، می نامند.
▪ سؤال ۲۷ : تفاوت بین «جستجو برای یافتن خویش» و «مدیتیشن» چیست؟
ـ ج : «جستجو برای یافتن خویش»، شامل نگه داشتن ذهن در «خودبزرگ» (خویش)، می باشد.
«مدیتیشن»، شامل فکر کردن به این است که «خودکوچک»، همان خدا، هستی مطلق، آگاهی خالص و شادی است.
▪ سؤال ۲۸ : رهائی چیست؟
ـ ج : بررسی در طبیعت «خودبزرگ»، که آن را به محدودیّت کشیده ایم، و آزاد کردن طبیعت واقعی خویش را رهائی می نامند.
SAT TAT OM
● مقدمّه
این کتاب، تحت عنوان «من کیستم؟»، بارها منتشر گردیده است. «شری رامانا ماهاریشی»، خود تمایل چندانی به نوشتن کتاب نداشت، ولی کتاب ها و نشریّات بسیار متعدّدی، از سوی کسانی که سالها با «رامانا ماهاریشی» بوده و از محضر او فیض برده اند و به درجات بالای آگاهی و روشن بینی رسیده اند، منتشر شده است. در بعضی از نشریّات سؤال و جواب ها بطور ضمنی در متن کتاب آمده است.
در این کتاب، سؤالات و جواب های ۲۸ گانه، بطور مجزّا مطرح و پاسخ داده شده اند. نویسنده این کتاب که تحصیلاتش در رشته فلسفه بوده، سؤالات موجود را در زمینه یافتن خویش مطرح نموده است.
«شری باگاوان رامانا ماهاریشی»، از او خواسته اند تا سؤالات را بصورت نوشته مطرح نماید.
در طیّ این سؤال و جواب ها، «رامانا ماهاریشی»، بطور روشنی نشان می دهند که مستقیم ترین راه برای رسیدن به روشن بینی و رهائی، بررسی یافتن خویش، و با طرح سؤال «من که هستم»، می باشد.
● پیش گفتار
موجودات زنده همواره در آرزوی داشتن شادی هستند و از فکر مواجهه با مشکلات فراری اند.
در هر انسانی عشق بینهایتی نسبت به خویش موجود است و شادی تنها انگیزه عشق می باشد.
برای داشتن خوشحالی، شادی و احساس خوشبختی که طبیعت هر انسانی است، ضروری است تا فرد خویش را بشناسد.
این شادی و خوشحالی در خواب عمیق تجربه می شود، زیرا در خواب عمیق فکر و ذهن وجود ندارد. توضیح اینکه افکار تشکیل دهنده ذهن هستند و اولّین فکری که در ذهن پیدا می شود، فکر مربوط به «من»، می باشد.
دانش ارائه شده در این کتاب، که از سوی «گورو ـ رامانا ماهاریشی»، می آید راه رسیدن به این شادی را در طیّ بیداری نشان می دهد. این راه که بر اساس «جستجو برای یافتن خویش»، و با طرح سؤال «من که هستم؟»، می باشد، اساسی ترین و نهائی ترین راه برای رسیدن به شادی مطلق و روشن بینی است. اگر روش موجود در این کتاب، بطور مداومی پیگیری شود، سایر افکار از بین می روند و بالاخره روزی فرا می رسد که فکر مربوط به «من»، نیز از بین می رود و «خویش»، بصورت آزاد متجلّی می گردد. باین ترتیب شناخت کاذب از «خویش»، تلقّی می نماید پایان می پذیرد. بدیهی است که این تکنیک روش چندان آسانی نیست ؛ ولی کسانی که زمینه قوی دارند و مهارت لازم برای تمرکز را پیدا کرده اند و با این روش ها ذهن ارام تری دارند و مهارت لازم برای تمرکز را پیا کرده اند، در این تکنیک موّفق خواهند بود.
پس از چه مدّت فرد به مرحله نهائی می رسد، نیز بر حسب هر فرد و زمینه او و اینکه تا چه حدّ نزدیک می باشد متفاوت خواهد بود.
با طرح سؤال «من که هستم؟»، سایر افکار نگذارد ؛ بلکه به طرح سؤال بعدی بپردازد که «این افکار به ذهن که آمده اند؟». جواب خواهد بود به ذهن «من». و مجدّداً سؤال مطرح شود : «من که هستم؟».
با سؤال مکرّر، ذهن به منشأ خود باز می گردد و از سرگردان ماندن در افکاری که زائیده ذهن است جلوگیری می شود.
با تمرین مداوم، افکار متفرّقه از بین می روند و خودشناسی تحقّق می پذیرد.
جزئیات این تکنیک، در طیّ سؤال و جواب ها و قسمت مربوط یه تکنیک کاملاً روشن شده است.
این کتاب و تکنیک آن، اساس دانش و تعلیمات «رامانا ماهاریشی»، می باشد.
● «من که هستم؟»
▪ سؤال ۱ : من که هستم؟
ـ ج: جسم که از هفت «هومور» تشکیل شده نیستم.
۵ عضو حسّی (حواسّ پنجگانه) : شنوائی (شنیدن)، بینائی (دیدن)، چشائی (چشیدن)، لامسه (لمس کردن)، بویائی (بوئیدن)، نیستم.
۵ عضو حرکتی : گویائی (صحبت کردن)، حرکتی (راه رفتن)، چسبیدن، دفع (دفع ادرار، مدفوع، عرق …) و تولیدمثل، نیستم.
۵ عضو حیاتی : هوا، پرانا، برای تنفّس و غیره، نیستم.
ذهن که تفکّر می کند، نیستم.
▪ سؤال ۲ : اگر هیچ یک از عوامل فوق نیستم، پس چه هستم؟
ـ ج : پس از رد کردن تمام موارد فوق و اینکه من هیچیک از موارد بالا نیستم، تنها چیزی که باقی خواهد ماند، آگاهی است. آنچه من هستم آگاهس است.
▪ سؤال ۳ : طبیعت آگاهی چیست؟
ـ ج : طبیعت آگاهی : هستی، آگاهی و شادی است (سات، چیت، آناندا.
▪ سؤال ۴ : چه زمانی موفّق به درک خویش (خود بزرگ ؛ خود واقعی)، خواهیم شد؟
ـ ج : زمانی که دنیا به آن صورتی که می بینیم، از نظرمان محو شود.
▪ سؤال ۵ : آیا ممکن نیست، در حالیکه دنیا را به صورتیکه هم اکنون می بینیم و واقعی می پنداریم، به درک «خویش» نائل گردیم؟
ـ ج : خیر
▪ سؤال ۶ : چرا؟
ـ ج : بیننده (خویش ؛ خودبزرگ)، و چیزی که می بینیم (دنیا)، مانند مثال طناب و مار هستند :
همچنان که در تاریکی، طناب را بصورت مار می بینیم و البتّه وحشت می کنیم و با آوردن نور و تابش آن به اشتباه خود پی می بریم.
در تاریکی جهالت نیز، دنیا را بصورت واقعی می بینیم.
در پرتور نور آگاهی، کاذب دنیا برایمان روشن می شود و در نتیجه به شناخت خویش (خودیابی)، نائل می گردیم.
بنابراین خودشناسی فقط زمانی میسّر می شود که کاذب بودن دنیا برایمان روشن شده است.
▪ سؤال ۷ : چه زمانی دنیا از نظرمان محو می شود؟
ـ ج : زمانی که ذهن که عامل شناسائی ها و فعالیّت ها است آرام شود.
▪ سؤال ۸ : طبیعت ذهن چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان ذهن خوانده می شود، قدرت غریب و سرگردانی است که در «خودبزرگ» (خویش)، وجود دارد. ذهن موجب پیدایش همه تفکّرات است. خارج از تفکّرات، چیزی بعنوان ذهن وجود ندارد. بنابراین طبیعت ذهن، تفکّر است. خارج از تفکّرات، موجودیّت جداگانه ای بعنوان دنیا وجود ندارد.
در خواب عمیق، تفکّر وجود ندارد ؛ بنابراین دنیائی وجود ندارد. در حالت بیداری و رؤیا، تفکّر وجود دارد ؛ بنابراین دنیا وجود دارد. بهمان نحو که عنکبوت موادّی را بصورت تار به اطراف خود می تند و سپس آن را بدرون خود می کشد، ذهن نیز دنیا را به بیرون از خود تراوش می کند و سپس مجدّداً آن را به درون خود می آورد.
زمانی که ذهن از «خودبزرگ»، خارج می شود دنیا شکل می گیرد و ظاهر می شود. بنابراین زمانی که دنیا بصورتیکه آن را واقعی می بینیم، ظاهر می شود، «خودبزرگ» ناپدید می گردد و زمانی که «خودبزرگ»، پدیدار می گردد، دنیا ناپدید می شود.
اگر فردی بصورت مداوم در ذهن خود به جستجو بپردازد، ذهن پایان می یابد و «خودبزرگ» را باقی می گذارد.
آنچه بعنوان «خودبزرگ» خوانده می شود، «آتمان» نام دارد.
ذهن همیشه وابسته به چیز درشتی است و نمی تواند بتنهائی باقی بماند. ذهن به اسامی دیگری مانند «جسم ظریف»، «روح»، (جیوا) نیز خوانده می شود.
▪ سؤال ۹ : روش جستجو برای درک طبیعت ذهن چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان «من»، در بدن پدیدار می شود، ذهن خوانده می شود. اگر کسی بررسی کند که فکر مربوط به «من»، از کجا سرچشمه می گیرد؟ پی خواهد برد که این تفکّر از قلب سرچشمه می گیرد.
بنابراین منشأ ذهن قلب است. حتّی اگر فردی بطور پیگیر، در مورد «من، من» سؤال کند به قلب راهنمائی خواهد شد. «فکر مربوط هب من» اولّین فکری است که در ذهن پدیدار می گردند ؛ بهمان نحو که بعد از اوّلین ضمیر (من)، ضمائر دوّم (تو) و سوّم (او)، پدیدار می شوند. بدون ضمیر اوّل، ضمائر دوّم و سوّم وجود نخواهند داشت.
▪ سؤال ۱۰ : چگونه می توان ذهن را ساکت کرد؟
ـ ج : با جستجو و طرح این سؤال : «من کیستم»؟
فکر «من کیستم؟»، سایر افکار را از بین می برد ؛ به مانند چوب بلندی که برای بهم زدن آتش بکار می رود و خود این چوب نیز در انتها همراه با هیزم های موجود در خرمن آتش سوخته خواهد شد و باین ترتیب خودیابی، تحقّق می پذیرد.
▪ سؤال ۱۱ : چگونه می توان فکر «من کیستم؟»، را بطور دائم نگه داشت؟
ـ ج : وقتی افکار متفاوتی پدیدار می شوند، می بایستی فرد آنها را تعقیب نکند. بلکه سؤال نماید : این افکار برای چه کسی آمده است»؟
جواب این است : «برای من». سپس سؤال نماید «من کیستم؟».
باین ترتیب ذهن به منشأ خود باز می گردد و آرام می شود.
با پیگیری و تکرار این روش بعد از هر فکر، ذهن مهارت لازم را بدست می آورد که در منشأ خود باقی بماند.
ذهن ظریف است. وقتی از طریق مغز و اعضاء حسّی، به خارج متوجّه می شود، فرم ها و اشکال بزرگ ظاهر می شوند. زمانی که در منشأ خود (قلب)، باقی می ماند فرم ها و اشکال محو می گردند.
نگهداری ذهن را در منشأاش (قلب)، «رفتن به درون»، و رفتن ذهن به خارج را «اکسترنالیزیشن»، می نامند.
بنابراین در زمانی که ذهن در قلب باقی می ماند، «من»، که منشأ افکار است ناپدید می شود و «خودبزرگ»، که همیشه وجود دارد، نورافشانی می کند. اگر آنچه فردی انجام می دهد، بدون خودخواهی (منیّت) انجام شود، همه چیز با ماهیّت خدائی ظاهر خواهد شد.
▪ سؤال ۱۲ : آیا روش های دیگری برای آرام کردن ذهن موجود نیست؟
ـ ج : روش مناسب دیگری وجود ندارد. اگرچه با روش های دیگر ظاهراً ذهن کنترل می شود، ولی مجدّداً به فعالیّت باز می گردد. از طریق کنترل تنفّس تحت کنترل است و بمحض اینکه تمرین تمام می شود و تنفّس بحالت عادّی بر می گردد، ذهن نیز به فعالیّت باز می گردد و به پراکندگی قبلی خود ادامه می دهد.
منشأ ذهن و تنفّس، هر دو یکی است. همچنین طبیعت ذهن فکر می باشد که نشانه خودخواهی (منیّت)، است و خودخواهی از فکر مربوط به «من»، سرچشمه می گیرد.
بنابراین وقتی که ذهن آرام می شود، تنفّس کنترل می گردد و زمانی که تنفّس کنترل می گردد، ذهن آرام می شود.
ولی در خواب عمیق، گرچه ذهن آرام می شود، ولی تنفّس قطع نمی گردد و این بخاطر لطف خداوند است، تا بدان به فعالیّت خود ادامه دهد و نیز دیگران فرد را مُرده نپندارند.
در بیداری و سامادی، وقتی که ذهن آرام می شود، تنفّس کنترل می گردد. تنفّس فرم قابل روئیت ذهن است.
تا زمان مرگ، ذهن ادامه تنفّس در بدن را حفظ می کند و هنگامی که بدن می میرد، ذهن متوقّف می شود و بهمراه خود، تنفّس را نیز متوقّف می سازد. بنابراین تمرین مربوط به کنترل تنفّس، فقط برای آرام ساختن ذهن است، و ذهن را بکلی از بین نمی برد.
بهمین نحو، مدیتیشن بر اشکال مختلف خداوند و تکرار مانتراها، امساک در غذا خوردن و غیره … فقط روش های کمکی برای آرام کردن ذهن می باشند.
خصوصیّت ذهن پراکندگی و سرگردانی است. مانند زمانی که فیلی را کمک زنجیری به ستونی می بندند ؛ زنجیر فقط موجب می گردد که فیل نتواند از اطراف ستون فاصله زیادی بگیرد، همین و بس.
تکرار مانتراها نیز ذهن را در حوالی و حول و هوش مانترا، بصورت متمرکز و کنترل شده نگه می دارد.
زماین که ذهن پراکنده است و افکار زیادی از ذهن می گذرد، هر فکری ضعیف است. وقتی افکار حلّ می شوند، ذهن متمرکز و قوی می گردد. برای چنین ذهن متمرکزی، روش «ماهایوگا» (بررسی برای یافتن خویش)، بسیار آسان می شود.
از بین روش های پرهیزی، توجّه به مسئله غذا : خوردن غذاهای ساده، طبیعی، تازه و پاک، غذاهای گیاهی و لبنیّات، به میزان متعادل، بهترین روش می باشد و موجب می شود تا کیفیّت طبیعی و بی آلایش ذهن بالا رود و پیشرفت در روش «ماهایوگا» سریعتر گردد.
▪ سؤال ۱۳ : افکار که بقایای تأثیرات زندگی هستند را پایانی نیست ؛ بهمان نحو که امواج اقیانوس را پایانی نیست. چه زمانی همه افکار منهدم می شوند؟
ـ ج : بتدریج که «مدیتیشن» بر خویش، از طریق «جستجو در خویش»، شدّت می گیرد، افکار منهدم می شوند.
▪ سؤال ۱۴ : آیا ممکن است که باقیمانده تأثیرات و تأثرات گذشته که از قرن قبل در ذهن باقی مانده اند، حلّ شوند و فرد در آگاهی خالص، باقی بماند؟
ـ ج : بدون نگهداشتن ذهن بحالت تردید و بدون طرح این سؤال که آیا ممکن است، یا ممکن نیست؟ می بایستی فرد بطور پی گیر و مداومی مدیتیشن بر «خویش»، را ادامه دهد. حتّی اگر فرد گناهان بزرگی را مرتکب شده است، می بایستی این نگرانی و غمخواری و فکر درباره اینکه من گناهکارم و چگونه می توانم رهائی یابم، را کاملاً رها نماید و بطور پی گیری بر «خویش»، تمرکز کند. باین ترتیب مطمئناً موفّق خواهد شد. دو ذهن که یکی خوب و دیگری بد باشد وجود ندارد و فقط یک ذهن وجود دارد ؛ ولی باقیمانده خاطرات و تأثیرات مربوط به گذشته، خوب و بد هستند. وقتی ذهن تحت تأثیر افکار و تأثّرات خوب قرار دارد، خوب ؛ و زمانی که تحت تأثیرات و افکار ناخوشایند قرار دارد، بد خوانده می شود.
ضروری است که فکر را نگران مسائل دنیوی و مشکلات دیگران ننمائیم. نگران شدن کمکی به حلّ مسائل نمی کند. اگر می توانیم که عملاً به دیگران کمک کنیم، از هیچ کمکی دریغ ننمائیم ؛ در غیر اینصورت، با نگران شدن کمکی به دیگران نکرده ایم و فقط بخودمان لطمه زده ایم.
هر قدر که دیگران بد باشند، ضروری است که احساس انزجار و نفرت نسبت به آنها نکنیم. «امیال» و «انزجار و تنفّر» دو موضوعی هستند که می بایستی از آنها پرهیز نمود.
هر چیزی که فرد به دیگری می دهد، در واقع به خویش می دهد. اگر این حقیقت را درک کنیم، از هیچ خوبی به دیگران مضایقه نخواهیم کرد.
وقتی فردی به درجه بالائی می رسد، همه به درجه بالا می رسند. وقتی ذهن فردی آرام می شود، ذهن همه آرام می شود و بر عکس وقتی یک نفر منقلب و برآشفته می شود، ذهن همه منقلب و برآشفته می شود.
بدرجه ای که با تواضع رفتار نمائیم، بهمان درجه نتیجه خوب دریافت خواهیم کرد. اگر ذهن آرام شود، فرد می تواند در هر جائی از دنیا زندگی کند.
▪ سؤال ۱۵ : تا چه مدّت تکنیک «بررسی در خویش» را پیگیری نمائیم؟
ـ ج : تا زمانی که تأثّرات و تأثیرات اشیاء و اتّفاقات گذشته در ذهن ما موجود است.
با پیدایش افکار در ذهن، ضروری است که بلافاصله بکمک تکنیک «بررسی در خویش»، به از بین بردن آن افکار اقدام شود و این کار می بایستی تا رسیدن به «خویش»، ادامه یابد. تا زمانی که این افکار وجود دارند، موجب اغتشاش در ذهن می شوند و با منهدم کردن این افکار، به نتیجه مورد نظر خواهیم رسید.
▪ سؤال ۱۶ : طبیعت «خویش» (خودبزرگ)، چیست؟
ـ ج : در واقع تنها چیزی که وجود دارد، «خویش» (خودبزرگ ؛ آتما)، است.
دنیا، روح فردی و خدا، هر سه، در «خویش»، وجود دارند و هر سه، در یک زمان پدیدار یا ناپدید می شوند.
«خویش»، را در جائی می یابیم که «من و منیّت» وجود ندارد. این محلّ «سکوت»، خوانده می شود.
«خودبزرگ»، آتما و خدا، هر سه، یکی هستند.
▪ سؤال ۱۷ : آیا همه چیز کار خدا نیست؟
ـ ج : همچنانکه طلوع خورشید بطور خودبخود و بدون سعی و خواسته ای از طرف خورشید انجام می گیرد و سنگ آتش در حضور خورشید آتش ایجاد می کند ؛ در حضور خورشید گل ها شکفته می شوند و آب تبخیر می شود ؛ انسان ها کارهای روزانه خویش را انجام می دهند و سپس با غروب خورشید استراحت می کنند.
و همچنانکه در حضور آهن ربا، بُراده های آهن و سوزن جذب می شوند.
به همین ترتیب با حضور خداوند، روح انسان ها تحت تأثیرات کیهانی و الهی، در انطباق با کارمایشان به فعالیّت مناسب خود ادامه می دهد و سپس استراحت می نماید.
خداوند تحت تأثیر هیچ نیروی مُحرکّی نیست و هیچ کارمائی خداوند را به خودش وابسته نمی کند. بهمانگونه که آنچه که در جهان می گذرد، خورشید را تحت تأثیر قرار نمی دهد و شایستگی یا عدم شایستگی چهار عنصر (آب، خاک، آتش و باد)، بر فضای لایتناهی بی اثر است.
▪ سؤال ۱۸ : از بین انسان های برگزیده، خوب و پر اخلاص، که از همه برتر و عالی تر است؟
ـ ج : هر کس که خود را در اختیار «خودبزرگ» که خداوند است قرار دهد. مفهوم خود را در اختیار خداوند قرار دادن این است که بطور دائم در «خودبزرگ» باقی بماند و جائی را برای پیدایش افکار باقی بگذارد.
اگر همه چیز را به خداوند واگذار کنیم، خداوند ترتیب همه چیز را خواهد داد.
خداوند قدرت بزرگی است که موجب چرخش کلّ آفرینش و جهان است، پس چرا ما خود را به او نسپاریم و با افکار مختلف، از قبیل چه باید بکنم؟ و چگونه؟ و چه نباید بکنم؟ و چگونه، بطور دائم خود نگران و آشفته نمائیم.
مثال زیر روشن کننده خوبی برای این مطلب است :
وقتی فردی در ترن سوار می شود، همه بسته های خود را روی زمین یا جای مناسبی که برای این کار در نظر گرفته شده است، می گذارد و با خیال راحت استراحت می کند و سه چیز را به راننده ترن می سپارد و مطمئن است که وقتی ترن به مقصد رسید، بسته های او نیز با ترن بهمراه او حمل شده اند و هیچ فرد عاقلی بفکر اینکه در درون ترن بسته هایش را روی سرش یا دستهایش حمل کند، تا آنها را زودتر به مقصد برساند نیست.
▪ سؤال ۱۹ : عدم وابستگی چیست؟
ـ ج : بمحض اینکه افکار پیدا می شوند، ضروری است که فرد آنها را کاملاً از بین برده برده و و ریشه کن نماید، بطوری که چیزی از آن باقی نماند.
این را عدم وابستگی می نامند.
بهمان نحو که غوّاص سنگی را به کمر خود می بندد تا بتواند به ته اقیانوس برود و مروارید صید نماید، هر کس می باید به کمک تکنیک، به عمق وجود خود برود و مروارید وجود «خویش» را بدست آورد.
▪ سؤال ۲۰ : آیا برای «خدا» و «گورو» میسّر نیست که موجب رهائی روح شوند؟
ـ ج : خدا و «گورو»، فقط راه رهائی را نشان می دهند، ولی خود بخود موجب رهائی روح نمی شوند.
در واقع خدا و «گورو» متفاوت نیستند و همانطور که وقتی صیدی به دهان پلنگ بیفتد، راه فراری ندارد، کسانی نیز که سعادت لازم را داشته و به خدا و «گورو» نزدیک شده اند، توسّط خدا و «گورو»، کمک خواهند شد و گم نمی شوند. با اینهمه ضروری است که هر فرد شخصاً تلاش لازم را برای رهائی روح، از راههائی که توسّط خدا و «گورو»، به او نشان داده شده است بنماید.
هر کس خود را با چشم درونی دانش که با او داده شده می شناسد، نه با چشم دیگری. آیا خداوند نیازمند آینه ای است تا به او نشان داده شود که او خداست؟
▪ سؤال ۲۱ : آیا برای کسی که تشنه رهائی است، دانستن طبیعت اشکالاتش ضروری می باشد؟
ـ ج : درست مانند کسی که می خواهد کیسه زباله ای را به دور بیزد و دانستن محتوای زباله ضرورتی ندارد، بهمین نحونیز برای کسی که می خواهد خویشتن (خودبزرگ)، را بشناسد، دانستن تعداد یا طبیعت اشکالاتش ضروری نیست. فقط کافی است تا همه اشکالات را که موجب پوشاندن خودبزرگ می شوند، بنحوی که توضیح داده شده است به دور بریزیم.
دنیا را می بایستی مشابه رؤیائی در نظر گرفت.
▪ سؤال ۲۲ : آیا تفاوتی بین بیداری و رؤیا وجود ندارد؟
ـ ج : بیداری طولانی و رؤیا کوتاه است. غیر از این اختلافی بین آنها موجود نیست.
بهمان نحو که وقایع در زمان بیداری واقعی بنظر می رسند، وقایع رؤیا نیز در زمان رؤیا واقعی بنظر می رسند. در زمان رؤیا، ذهن بدن دیگری را بخود می گیرد. در دو حالت بیداری و رؤیا، افکار، اسامی و اشکال، بطور متناوب اتفّاق می افتند.
▪ سؤال ۲۳ : برای کسانی که تشنه رهائی هستند، آیا خواندن کتاب هائی در این زمینه مفید است؟
ـ ج : تمام کتاب هائی که در این زمینه هستند، می گویند که جهت رهائی باید فکر آرام شود. بنابراین خلاصه تعلیمات آنها این است که باید ذهن آرام شود. همینکه این واقعیّت درک شود، احتیاج به خواندن بی پایانی نیست.
برای آرام کردن ذهن، ضروری است تا فرد به بررسی در ردون خویش بپردازد و دریابد که «من بزرگ» چیست؟
چگونه می توان این را در کتاب تحقیق نمود؟
برای شناختن «خودبزرگ خویش»، ضروری است که فرد آن را با چشم دانائی و بصریت خویش بشناسد.
«خودبزرگ»، در درون ۵ لایه قرار دارد، ولی کتاب ها خارج از این ۵ لایه هستند. برای رهائی، ضروری است تا ۵ لایه دور انداخته شود.
بنابراین جستجوی خویش (خودبزرگ)، از طریق کتاب بی ثمر است.
در آخرین مراحل، زمانی فرا می رسد که فرد آنچه را که آموخته است، باید بفراموشی بسپارد.
▪ سؤال ۲۴ : خوشحالی چیست؟
ـ ج : خوشحالی، طبیعت «خودبزرگ» (خویش)، است.
خوشحالی و خودبزرگ، از هم متفاوت نیستند.
خوشحالی در هیچ شیئی در دنیا موجود نیست. ما بدلیل جهالت خود تصوّر می کنیم که با داشتن اشیاء خوشحال خواهید شد. در حالیکه وقتی ذهن به خارج می رود، ناخوشحالی را تجربه می کند.
دلیل خوشحالی ذهن با بدست آوردن اشیاء این است که، وقتی خواسته اش برآورده شد بدرون «خویش» باز می گردد و در درون «خویش»، شادی و خوشحالی مربوط به «خودبزرگ»، را تجربه می کند.
بهمین ترتیب در مرحله خواب، سامادی، بیهوشی و زمانی که اشیاء دلخواه بدست آمده، یا مسائل ناخوشایند، رفع شده اند، ذهن بدرون «خویش»، باز می گردد و شادی مربوط به «خودبزرگ»، را تجربه می نماید. بنابراین ذهن بطور دائم، خستگی ناپذیر، مرتّباً و متناوباً، به خارج از «خویش»، می رود و به «خویش»، باز می گردد.
بودن در سایه درخت دلپذیر و خوشایند است ؛ بودن در آفتاب داغ طاقت فرساست. فردی که در آفتاب سوزان بوده است، با پناه بردن به سایه درخت احساس خنکی مطبوعی می نماید. مسلّماً فردی که مرتّباً از آفتاب داغ به سایه درخت و از سایه درخت به آفتاب داغ می رود، آدم عاقلی نیست. فرد عاقل بطور مرتّب در سایه باقی می ماند.
بهمین ترتیب ذهن انسانی که واقعیّت را درک رکده است، بودن در «خویش» (خودبزرگ)، را رها نمی کند.
برعکس، ذهن فرد جاهل در جهان سرگردان است و احساس ناخوشبختی می کند و فقط برای مدّت بسیار کوتاهی به درون «خویش»، باز می گردد تا شادی را تجربه کند.
در حقیقت آنچه به عنوان دنیا خوانده می شود، فقط زائیده فکر است.
وقتی دنیا در نظرمان ناپدید می شود (مثال : وقتی که فکر وجود ندارد)، ذهن شادی را تجربه می نماید و وقتی فکر باز می گردد و ذهن دنیا را تجربه می کند، احساس ناخوشبختی نیز باز می گردد.
▪ سؤال ۲۵ : عقل، بصریت و روشن بینی چیست؟
ـ ج : آنچه بعنوان عقل، بصریت و روشن بینی خوانده می شود، باقی ماندن در سکوت است.
باقی ماندن در سکوت، تجربه ذهن در «خودبزرگ»، می باشد.
تله پاتی، دانستن اتّفاقات گذشته، حال، آینده و روشن دیدن.
«عقل، بصیرت و روشن بینی»، نمی باشد.
▪ سؤال ۲۶ : چه رابطه ای بین نداشتن امیال و عقل وجود دارد؟
ـ ج : نداشتن امیال، عاقل بودن است. نداشتن امیال و عاقل بودن هر دو یکی هستند.
مفهوم نداشتن امیال، جلوگیری از برگشتن ذهن بسوی اشیاء است.
مفهوم عقل، عدم پیدایش اشیاء است.
بعبارت دیگر، عدم جستجو برای آنچه که غیر از «خویش» (خودبزرگ)، می باشد را نداشتن امیال یا «عدم وابستگی»، می نامند.
▪ سؤال ۲۷ : تفاوت بین «جستجو برای یافتن خویش» و «مدیتیشن» چیست؟
ـ ج : «جستجو برای یافتن خویش»، شامل نگه داشتن ذهن در «خودبزرگ» (خویش)، می باشد.
«مدیتیشن»، شامل فکر کردن به این است که «خودکوچک»، همان خدا، هستی مطلق، آگاهی خالص و شادی است.
▪ سؤال ۲۸ : رهائی چیست؟
ـ ج : بررسی در طبیعت «خودبزرگ»، که آن را به محدودیّت کشیده ایم، و آزاد کردن طبیعت واقعی خویش را رهائی می نامند.
منبع این کتاب به زبان ” تامیل ” :
www.mineweb.net
تالیف استاد : ان.آر.نارایانا آیر
برگردان از هندی به فارسی: مهدی رحیمی
www.mineweb.net
تالیف استاد : ان.آر.نارایانا آیر
برگردان از هندی به فارسی: مهدی رحیمی
امکان ارسال دیدگاه برای این مطلب وجود ندارد.