رهروان حقیقت

خودشناسی ، عشق ، سفر روح

اسارت ذهن و مراتب آگاهی

نویسنده: Moonshine تاریخ: یکشنبه, 8 جولای 2018 موضوع : آگاهی, صفحه اصلی | دیدگاه‌ها برای اسارت ذهن و مراتب آگاهی بسته هستند

افراد را می توان از نظر آگاهی به سه دسته تقسیم کرد:
۱) افرادی که در اسارت ذهن شرطی خود هستند و از این فضای محدود و بسته فراتر نمی روند و نسبت به این مرکز درونی در خویشتن هیچ وقوف و آگاهی ندارند.

۲) افرادی که از ذهن محدود خود نیز فراتر می روند ولی نسبت به وجود «آگاهی فرا ذهنی» خود وقوفی ندارند.

۳) افرادی که نسبت به وجود و ماهیت ذهنی خویش آگاهی لازم را کسب نموده و آگاهانه به ماورای ذهن حرکت می کنند و نسبت به فضای ماورای ذهنی خود آگاهی لازم را دارند. این افراد را نیز می توان به دو گروه تقسیم کرد:

الف) کسانی که نسبت به وجود «ذهن شرطی = خود = نفس» در ضمیر, آگاهی لازم را کسب نموده اند, ولی نتوانسته اند خود را از اسارت این پدیده ی شرطی ذهنی خویش خلاص نمایند.

ب) افرادی که با آگاهی لازم نسبت به وجود «ذهن شرطی شده = خود = نفس» در ضمیر توانسته اند این مرکز درونی را در خویشتن تحت نظارت و کنترل خود درآورند.

کسانی که در اسارت ذهن شرطی و برنامه ریزی شده ی خود هستند, اینان افرادی هستند متعصب و یک دنده و کینه توز, آنچه برای ذهن محدودشان قابل ادراک است همان را حق مسلم و واقعیت  می پندارند و فضایی غیر از ذهن برای اینان هرگز قابل ادراک  و دریافت و تجربه نیست. اگر دارای تحصیلات بالا باشند دانش اکتسابی و تحصیلات بالای اینگونه افراد نیز هیچ نقشی در تحول و دگرگونی آنها ندارد. افرادی هستند شرطی و برنامه ریزی شده با ذهنی شرطی و موروثی, بدون آنکه نسبت به ذهن خود هیچ آگاهی داشته باشند, افزون طلبی و زیاده خواهی و جاه طلبی و ثروت اندوزی, اینگونه افراد را سیراب و اشباع می کند و از دیگران به عنوان ابزار مطامع و هدف های خویش بهره بری می کنند. اینگونه افراد برای دیگران ارزشی بیش از شیئی و ابزار قائل نیستند. ممکن است به تبلیغات انسانی وسیعی برای دستیابی به اهداف خویش و گمراه نمودن دیگران تمسک جویند ولی در نفس عمل همانگونه که ذکر شد, دیگران برای اینان ابزاری هستند که از آنان تا زمانی که بهره دهی برای شان داشته باشند استفاده می برند. اینان در اعتقاد و باورهای خود بسیار سخت گیرند و تحمل دیگران برای شان غیرممکن است, اینان جز خود و تفکر خود را قبول ندارند.

گروه دوم افرادی هستند که بطور ناخودآگاهانه از فضای بسته و محدود ذهن شرطی خود فراتر می روند, ولی نسبت به این وضعیت روانی در خویشتن آگاهی ندارند. بعضی از اعمال, حرکات و تصمیمات این افراد نشات گرفته از ذهن شرطی آنها نیست, بلکه نیروی دیگری در آنان در مواقعی هدایت گر و رهنمون حرکات و اعمال آنهاست. اینگونه افراد کمتر دچار تعصبات کورکورانه می شوند و شاید به مقتضای جو جامعه و زمان, تعصباتی کور در آنها به وجود آید, ولی افرادی هستند واقع بین تر از گروه اول و به همین دلیل کمتر گرفتار تعصب می شوند, اما در جاه طلبی و ثروت اندوزی از گروه اول کم نمی آورند و چه بسا در مواقعی به مقتضای موقعیت و جو حاکم بر کشور هایشان در جاه طلبی و ثروت اندوزی از گروه اول تندروتر و سر سخت تر باشند.

گروه سوم کسانی هستند که با مطالعه, آگاهی لازم را به دست آورده اند و می دانند که انسان موجودی ست در اسارت ذهن شرطی خویش و ذهن شرطی نیرویی مرموز در انسان است که او را ناخودآگاهانه تحت اختیار و اقتدار بی چند و چون خود دارد و تا زمانی که آدمی نسبت به وجود این نیرو در خویشتن آگاهی لازم و مکفی را کسب ننماید, موجودی چندان قابل اعتماد نیست, چون اختیاری از خود ندارد و چون کاهی ست که در اختیار طوفانی مهلک و ویرانگر در خویشتن قرار دارد. می دانند انسان وقتی متولد می شود موچودی شرطی و برنامه ریزی شده نیست و این آموخته های وی و عوامل تربیتی خانوادگی و اجتماعی هستند که او را شرطی و برنامه ریزی می کنند و انسان شرطی«ربات» و کامپیوتری ست که فاقد اختیار است. او را برنامه های داده شده ی به او هدایت و راهبری می کنند. دیگران می توانند از اینگونه افراد به عنوان ابزاری مطیع حداکثر بهره بری را به نفع خود بکنند. علت بی اختیاری آنان عدم آگاهی از خویشتن است و با شناخت واقعی خویشتن خود می توانند هرکدام اختیار خود را به کف آورده و ذهن را تحت تسلط خود درآورند.

گروه سوم را نیز می توان به دو دسته تقسیم کرد:

اول افرادی که نسبت به شرطیت خویش آگاهی لازم را دارند و می بینند نیرویی کور در آنان همیشه آنها را در اختیار دارد و فرمانده ی بسیاری از اعمال آنهاست, ولی نمی توانند آن نیرو را در خود تحت کنترل درآورند. آگاهی نقشی اساسی در زندگی اینگونه افراد را دارد و چندان آنها را در ذهن شرطی نمی تواند بطور مداوم در محاصره و تسلط خود داشته باشد. اصولا این افراد وقتی تمایلات مسموم و بیمار در ذهن شان جوشش و خودنمایی داشته باشد, سعی می کنند خودباخته ی ذهن خود نشوند و با لبخندی جوشش درونی را در خود خنثی و بی رنگ نمایند و همین هوشیاری مداوم و مراقبه با گذر زمان خواه ناخواه آنها را از تسلط ذهن شرطی رهایی خواهد بخشید.

نکته ای که بسیار حائز اهمیت و توسط کارشناسان قابل بررسی دقیق و موشکافانه است, انتقال بسیاری از صفات از طریق وراثتی است. شاید تغییر و اصلاح ذهن از نظر ژنتیکی و وراثتی با کسب آگاهی های لازم نیز امری دشوار باشد. زمانی که ذهن بطور وراثتی از پدر و مادران و نسل های گذشته به افراد انتقال می یابد شاید با تخریب سلول های مغزی همراه است که ترمیم این تخریب در افراد, کسانی که نسبت به ماهیت ذهن در خویشتن آگاهی لازم را کسب نموده اند, با دشواری توام است . شاید برای شان امری غیرممکن نیز گردیده باشد. ما می بینیم بسیاری از صفات و خلق و خو و رفتار ها از پدر و مادر به فرزندان خود انتقال یافته اند که این صفات موروثی با تولد  افراد همراه هست: در صورتی که هویت ذهنی هنوز در کودکان شکل گرفته  و قوام یافته نیست و جدا شدن و یا ترمیم این صفات  موروثی شاید قدری دشوار و حتی غیرممکن باشد: ذهن پدیده ای عارضی«مرضی» در وجود انسان است و جزء لاینقطع وجودی وی نیست و با کسب آگاهی و آرام نمودن ذهن می توان  ذهن را در خود با مشاهده بطور مداوم از فعل و عمل و تحقق پیوستن بازداشت. می توان خود را از اسارت ذهن شرطی خویش رهانیده و اختیار ذهن را در خود تحت نظارت و کنترل خود درآورد.

 



برچسب ها : , , , , , , , , , ,

امکان ارسال دیدگاه برای این مطلب وجود ندارد.