رسیدن به خدا
هفتمین مرتبه رسیدن به خدا
در هفتمین مرتبه رسیدن به خدا انسان دیگر حائلی میان خود و پرودگار نمیبیند … مبحث رو با یک مثال برای شما عزیزان باز میکنم:
مغز انسان از یک سلول منحصر به فرد بارور شده به وجود میاید، آن سلول بارور خود وظیفهای رو بر دوش ندارد بلکه فقط دارای حیات است و میآفرینه، تمامی سلولهای عصبی مغز از این تک سلول به وجود میآیند … مغز این سلول رو منبع و منشاء خود میداند، (که ما این روند را در زندگانی زنبور عسل هم مشاهده میکنیم، زنبور ملکه رو همون تک سلول آفریینده مغز تصور کنید) .
همساز با این حالت، خدایی است پاک و مبرا، خدایی که نمیاندیشد ولی خود اندیشه است، ما به این خداوند نیاز داریم چون او مبدأ و منشاء تمامی خلقت است، که بدون وجود او، این عالم بیاساس و بیبنیاد خواهد بود. در این مرتبه در خواهیم یافت ما نیز باید خود را با این خداوند یکی بدانیم، حال دیگر فاصله و حائلی میان من و پروردگارم وجود ندارد. دراین منزل در خواهیم یافت زمانی که میگفتیم من فلان موضوع معنوی را میدانم، در واقع به گذشته رجوع کرده بودم، اما حال باید در همین لحظه زندگی کنم، در همین لحظه در کنار خدای خود زندگی را حس کنم. زیرا خداوند کُل نگر است. تا به امروز تمام این مراحل را گذراندیم تا به ما اثبات شود ما نیز از همان کُل هستیم، ما برای فردیت و زندگی کردن در کنار چندین انسان به این دنیا قدم نگذاردهایم، بلکه آمدهایم تا کُل بودن خود را درک کنیم.
نگاه من نگاه خداست، صدای من صدای خداست، من از همان خدا هستم، من جدا از خدا نیستم، منی وجود ندارد، همه از کُل هستیم و کُل بخشی از ما.
انسانهایی که مرگ را تجربه کردهاند و باز به کالبد جسمی خود باز گشتهاند همین حس را تجربه میکنند. اگر در این منزل از انسان سؤال شود که تو که هستی؟ انسان جوابی برای این سؤال ندارد، نمیداند بگوید من هستم یا او هست! زیرا دیگر خود را یک فرد نمیداند.
نمیتوان گفت زمانی که به مرتبه ششم رسیدیم دیگر با مرتبه دوم یا سوم کاری نداریم، بلکه امکان دارد هر یک از ما در محدودههای زمانی مختلف به یکی از این مراتب روی بیاوریم، زمانی احساس کنیم نیاز به ارامش و تمرینات سکوت داریم، زمانی احساس کنیم نیاز به رؤیا بینی و سفر روح داریم، زمانی حس کنیم نیاز به این داریم که به مرتبه دوم رجوع کنیم و …
*نتیجه گیری*:
همانطور که در در مقدمهای بر گذار خواندیم، هر یک از ما انسانها به مرتبه گُذار دعوت خواهیم شد، زمانی که پای در وادی گُذار میگذاریم مراتب گُذار یک به یک خود را بر ما نمایان میکنند، البته به این شرط که انسان همیشه خود را برای پیشرفت در مسیر معنوی آماده نگه داشته و به مرتبهای که در آن حضور دارد راضی نشود …
به عنوان مثال اگر ما بعد از ورود به وادی گُذار خداوند را تنها برای بقاء جان و مال خود دوست بداریم و بر ماندن در این مرتبه اصرار بورزیم، به طور یقین مراتب بعدی گُذار را هم طی نخواهیم کرد، از این رو شخصی که ضرر میکند چه کسی خواهد بود؟ خود ما. چون ما خداوند را برای حفظ جان و مال خود خواستیم، از رویترس و کسب امنیت روی به این خداوند آوردیم، و مسلماً اگر در زندگی خود، مال و اموال خودرا از دست بدیم، یا اینکه با بیماری نا علاجی رو به رو بشویم، خدای ساخته ذهن ما (خدای بقاء جان و مال) شکست میخورد، و ما اینجا فکر میکنیم کهای داد، خداوند چقدر ظالم است، چقدر بیرحم، چرا حافظ من نبود و بالطبع با این خداوند وارد جنگ میشیم و دیگر با خداوند کاری نخواهیم داشت … تقصیرها را گردن خداوند میاندازیم، در صورتی که خداوند هیچ تقصیری نداشته، متاسفانه شناخت ما از خداوند غلط و به خاطر منافع بوده است.
در این پست سعی شد که مراتب خدا شناسی رابه شکلی ساده و مختصر برای شما عزبزان حقیقت جو و طالب نور عنوان کنیم، شما با خواندن هر گُذار رنگ و نشانی تازه از صفات و تجلیات خداوند رو در خود مشاهده کردید، کم کم که به مراتب بالایی گُذار رسیدید، متوجه شدید که خداوند در درون شماست، متوجه شدید عملکرد روزگار، متقابلاً به نوع افکار و بینش و برداشتی که شما نسبت به زندگی خود در دل دارید مربوط میگردد …
اما به طور حتم، ما میتوانیم خیلی بهتر از این مراتب گُذار رو درک و طی طریق, کنیم، شناخت خداوند به همین چند مثالی که زده شد ختم نمیشود، بخشنده و مهربان بودن دارای حد و مرز خاصی نیست، از خود گذشتگی هم همین طور، آرزوی شفای مریضان هم همینطور.
امکان ارسال دیدگاه برای این مطلب وجود ندارد.