داستانی از اساطیر جین
یکشنبه, 23 ژوئن 2019
❄️✨🌨🔮🌨✨❄️ 🎆 در اساطیر جین داستانی بسیار زیبا وجود دارد؛ من خیلی آن را دوست داشته ام؛ در اساطیر جین اگر پادشاهی تمام دنیا را فتح کند به او چاکراوارتینchakravartin می گویند؛ چاکرا یعنی چرخ، گویی که دنیا یک چرخ است، یک چرخ هم هست،…
سقراط و مرد رنجیده
یکشنبه, 23 ژوئن 2019
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود. علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من…
راز آرامش
دوشنبه, 4 مارس 2019
چند نفری که در جستجوی آرامش و رضایت درون بودند، نزد یک استاد رفتند و از او پرسیدند: استاد شما همیشه یک لبخند روی لبت است و به نظر ما خیلی آرام و خشنود به نظر می رسی، لطفا به ما بگو که راز خشنودی…
داستان بودا ( ایا خداوند وجود دارد؟ )
چهارشنبه, 5 دسامبر 2018
🍁🍃✨🔮✨🍃🍁 🎆 یک صبح زیبا و دل انگیز، بودا وارد دهکدهای شد؛ شخصی از او پرسید: «آیا خدا وجود دارد؟» و بودا گفت: «نه! خدایی وجو ندارد.» نیمههای روز شخص دیگری نزد او آمد و گفت: «فکر میکنم خدایی وجود ندارد، عقیده شما چیست؟» و…
چرا هیچکس نگفت؟!
یکشنبه, 16 سپتامبر 2018
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱 🍃توی یه جمع روزنامه ای رو بی حوصله برداشتم و داشتم اون رو تو ذهنم می خوندم که یکی گفت بلند بگو. گفتم؛ سه حرفه از همه چی برتره!!! حاج آقا سریع گفت :پول نوعروس مجلس گفت: عشق شوهرش گفت: یار بچه ی دبستانی…
پاک ترین نگاه
شنبه, 8 سپتامبر 2018
🌱🌸✨🔮✨🌸🌱 ✨✨ 🍥پاک ترین نگاه 🍥✨✨ روزی شیوانا استاد معرفت در مدرسه مشغول درس گفتن بود. یکی از شاگردان پرسید:” استاد! در این دیار پاکدامن ترین مردمان همین اهالی مدرسه هستند ! اینطور نیست!؟ به هرحال ما اهالی مدرسه شبانه روز مشغول فراگیری علوم معرفتیم…
تخم طلا
پنجشنبه, 6 سپتامبر 2018
شبی از شبها، شاگردی در حال تضرع و گریه و زاری به درگاه خدا بود. در همین حال مدتی گذشت تا آنکه استاد خود را بالای سرش دید که با تعجب و حیرت او را نظاره میکرد. استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی…
توانایی انسان
چهارشنبه, 5 سپتامبر 2018
در سال ۱۹۷۷ یک مرد ۶۳ ساله ، عقب یک بیوک را از روی زمین بلند کرد تا دست نوه اش را از زیر آن بیرون آورد. قبل از آن هیچ چیزی سنگین تر از کیسه بیست کیلویی بلند نکرده بود؛ او بعدها کمی دچار…
بُز را بکش
سهشنبه, 28 آگوست 2018
“بز را بکش تا تغییر کنی “ روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. شبی را در خانه ی زنی با چادر محقر وچند فرزند گذراندند واز شیر تنها بزی که داشت خوردند. مرید فکرکرد کاش قادر بود به او کمک کند. وقتی این را…
داستان بودا
پنجشنبه, 23 آگوست 2018
داستان بودا روزی بودا از یک روستا دیدار می کرد. مردی از او پرسید، “تو هر روز می گویی که همه می توانند به اشراق برسند. پس چرا همه به اشراق نمی رسند؟” بودا پاسخ داد: “دوست من، یک کاری بکن: عصر که شد فهرستی…